ملیحه مرادی، خواننده زنی است که محمدرضا شجریان با عنوان کسی که در آواز شیوه او را دنبال میکند و از پس تدریسش برمیآید، معرفیاش کرده است. او خواننده زنیست که با توجه به توانایی و سابقهاش اگر مَرد بود، در ایران، بسیار بیش از این میشناختندش.
زارش خبربانو، نام ملیحه مرادی را که سرچ کنید؛ میبینید که از شاگردان پریسا (خواننده، ردیفدان و استاد آواز ایرانی)، حسین علیزاده و محمدرضا شجریان بوده و کنسرتهای متعددی در خارج از کشور داشته که ازجمله مهمترینشان میتوان به خوانندگی در گروه همنوازان سرو به سرپرستی مجید درخشانی اشاره کرد.
مرادی، روز گذشته، شنبه سوم شهریور برای اولین بار در طول دوران فعالیت حرفهایاش، در فرهنگسرای نیاوران تنها ویژه بانوان روی صحنه رفت.
ملیحه مرادی در مورد اولین دیدارش با محمدرضا شجریان گفت: سال ۸۴ بود یا ۸۵، که محمدرضا شجریان کنسرت «ساز خاموش» را با کیهان کلهر و حسین علیزاده در تالار وزارت کشور برگزار کرد، بعد از «هم نوا با بم»، کنسرتی که به مدت شش شب تمدید شد و من اولین بار ایشان را آنجا دیدم.
مرادی ادامه داد: من از سال ۸۲، یعنی تقریبا از ۱۹ سالگی پیش استاد علیزاده میرفتم و در گروه هم آوایان بودم و همیشه به استاد علیزاده میگفتم مرا ببر پیش استاد شجریان و خلاصه هر سری نمیشد تا کنسرت «ساز خاموش» که من جزو بچههای تدارکات بودم و عین شش شب را در سالن گذراندم. پشت سن بودم که آقای علیزاده یکهو آمد گفت: بیا، بیا ببرمت پیش استاد شجریان! گفتم خیلی ممنون استاد، خودم این جا هستم دیگر! گفت: نه! من معرفیات کنم یک چیز دیگر است! یکدفعه آقای نوربخش هم آمد و گفت: بیا من هم معرفیات کنم و خلاصه مرا به استاد شجریان معرفی کردند و گفتند این دختر پیش ما میآید و این شما و این ملیحه! استاد هم گفت: بهبه پیش ما بیا و خلاصه گذشت و نشد که به استاد شجریان دسترسی پیدا کنم تا سال ۸۶ که فراخوان جذب شاگرد دادند.
او تصریح کرد: من شاگردِ شاگردِ استاد شجریان؛ آقای مظفر شفیعی بودم و استاد خودشان به شاگردهایشان گفته بودند، شاگردهایتان را که مورد تاییدتان هستند، بفرستید پیش من. برای همین ما دیگر تست ندادیم و یک مرحله را رد کردیم و به مرحله دوم رفتیم که برای خودشان آواز بخوانیم. من سالها با استاد سیامک جهانگیری، سبک استاد شجریان را کار کرده بودم و صدایم خیلی حال صدای ایشان را داشت و تکنیکهای ایشان و متر آوازشان در جان من نشسته بود، چون کارهایشان را کپی و از رویشان کار میکردم. وقتی برای دادن تست رفتم، استاد چشمهایشان را بسته بودند و رفته بودند در حس و من هم، چون میدانستم ابوعطا را خیلی دوست دارند، شروع کردم به ابوعطا خواندن. تمام که شد چند ثانیه بعد چشمهایشان را باز کردند و گفتند عجب ابوعطایی خواندی و خلاصه همه دست زدند و از آن موقع به دل استاد نشستم و یک احساس خیلی نزدیک و عمیق دلی بینمان برقرار شد.
مرادی اضافه کرد: روز اولی که سر کلاس رفتم، برایم خیلی جالب بود که استاد دستهایشان را به هم میمالیدند و با یک ذوق ناب و کودکانه میگفتند خب نوبت ملیحه جان است و حالا ملیحه جان میخواهد برایمان بخواند و این شوق و ذوق برای من خیلی جالب بود که سر تا پا گوش شده بودند تا ببینند من در این دو هفته، در فاصله میان کلاسها، چه کردهام. کلاسهای ما ابتدا دو هفته یک بار بود، سه سالی به این منوال گذشت تا اینکه استاد یک مقدار کار قبول کردند و تور کنسرتهایشان شروع شد و ما ماهی یک بار ایشان را میدیدم و بعد هم که تقریبا از سال ۹۳ یا ۹۲ دیگر فقط یکی دو بار قرار گروهی گذاشتیم. ولی من دیگر در آن زمان شمارهشان را داشتم و ایشان هم شماره مرا داشتند و سه، چهار باری منزلشان رفتم و ایشان هم برای من شاگرد میفرستادند.
او توضیح داد: یکی از اتفاقاتی که برای من مایه افتخار بود وقتی رخ داد که یکی از شاگردهای استاد که سنش هم کم بود با مادرش پیش من آمد. مادرش گفت: خیلی جالب است که برایتان بگویم سه، چهار سالی هست که هر از گاهی استاد به ما وقت میدهند و ما میرویم خدمتشان. یعنی در کل سه، چهار سال شاید هفت، هشت بار توانسته بودند بروند یا شاید هم کمتر. بعد گفت: در هر دیدار ما میگفتیم استاد یک نفر را معرفی کنید که ما برویم پیشش و استاد میگفتند کسی مدنظرم نیست و هنوز به کسی اعتماد ندارم که بخواهم بفرستمتان پیشش، فعلا پیش خودم بیایید و همین شیوه را کار کنید تا این سری که شما را معرفی کردند. من پرسیدم مثلا خانم فلانی و فلانی، گفتند نه! گفته است فقط ملیحه میتواند روش مرا درس بدهد و در بین خانمها اوست که میتواند روش مرا کار کند.
مرادی افزود: شنیدن این حرفها و این چیزهایی که استاد این طرف و آن طرف میگفتند و من بعدها از زبان آدمهای دیگر میشنیدم، مرتب احساس مسئولیت مرا بیشتر میکرد و یکی از دلایلی هم که این کنسرت را برگزار کردم همین بود.
او تصریح کرد: اینکه این قدر خواننده ضعیف در بخش موسیقی سنتی کار میکند؛ کسانی که هنرجوهای ما بهتر از آنها میخوانند، ولی متاسفانه مجوز میگیرند و کنسرت برگزار میکنند، حالا در بخش تصنیفخوانی، به هر حال به نسبت آدم میگوید خوب است، ولی آواز اصلا یک مقوله دیگر است و یک شناختی میخواهد و سالها باید کار کرده باشید و زحمت کشیده باشید، ولی میبینید با تکنیکی اشتباه آواز هم میخوانند! بچهها خیلی به من میگفتند وقتی تو عقب مینشینی اینها جلو میآیند و امثال تو بالاخره باید یک جوری خودشان را معرفی کنند و بشناسانند و خودت باید خودجوش کاری کنی.منبع: ایلنا