Bashiri

سایه قدرت زنان بر سیاست

 

"به بهانه انتخاب قدرتمندانه ماه سلطان کاشی در انتخابات خانه احزاب مازندران "

احزاب میتواند مهم‌ترين نقش را در به قدرت رسيدن زنان ايفا نمايند،چه بسا زنان متعددي كه پس از حضور در يك حزب سياسي توانستند پاي خود را در قدرت سياسي كشورها باز كنندو ماه سلطان هم با حزب در آسمان سیاست مه گرفته مازندران تابید.

بشیری - حضور و فعاليت زنان در  سياست و اجتماع هرگز به معناي محدود كردن نقش مردان و به دست گرفتن قدرت سياسي نيز به معناي گرفتن قدرت از مردان نمي‌باشد.آنچه امروزه حائز اهمیت است توجه به حضور فعال زنان در ساختار سياسي،‌اعم از دولت و جامعه است. مراد از مشاركت سياسي زنان حضور فعال آنان در كليه امور سياسي كشور است.

حذف زنان در اموراتی که از سوی گروهی که برنامه‌هاي توسعه‌اي بلند‌مدت براي كشورها تدوين مي‌كنند و چه آنانی که اين برنامه‌ها را تصويب و به قانون تبديل می نمايند و چه کسانی که قرار است در اجراي برنامه‌ها نقش ايفا كنند، به معني ناديده گرفتن تقاضا و نياز نيمي از پيكره اجتماع است و در چنين وضعيتي اولين پيامد و مشكل اساسي كه برجسته‌تر مي‌نمايد، عدم رشد و توسعه متوازن آن جامعه است.

آنچه مسلم است آن است كه با گسترش حضور و نفوذ زنان در عرصه‌هاي سياسي در جهان و ميزان تأثيرگذاري آنان نمي‌توان فعاليت‌هاي آنان را به علم و پژوهش و حتي تعليم و تربيت محدود نمود.

متأسفانه سایه سنگین نابرابری در همه حوزه ها افتاده است و سوءاستفاده از ساختار جنسي زن و مرد و اغراق در نقش‌هاي طبيعي، زنان را از عرصه سياست و اجتماع دور نموده است و نتيجه آن مي‌شود كه زنان ايراني از عرصه‌هاي مهم و تأثيرگذاري چون قضاوت، فقاهت، اجتهاد،‌رياست قواي سه گانه، شوراي نگهبان،‌مجمع تشخيص مصلحت نظام، مجلس خبرگان رهبري، مذاكرات هسته‌اي و سياست خارجي دور و در وزارت و در ساير عرصه‌ها نيز حضور كمرنگي دارند.

هنوز زنان تأثيرگذاري قابل توجهي بر معادلات سياسي ندارند. اين مسأله در كشورهاي جهان سوم كه موانع مشاركت سياسي به اقتضاي شرايط پيش روي دموكراسي خواهان اعم از زن و مرد وجود دارد، به شكل مضاعفي به چشم مي‌خورد. در واقع از يك طرف در ساختار حقوقي اين كشورها زن در جايگاه جنس دوم قرار دارد و از طرف ديگر ساختار حقيقي نيز به دليل فضاي سياسي و فرهنگي حاكم بر اين كشورها، مشاركت سياسي و حضور زنان را در قدرت برنمي‌تابند. از اين روي است كه هر يك از اركان جامعه مدني و نهادهاي قدرت منتخب در اين كشورها در پي شناسايي و رفع اين موانع مي‌باشند و سعي دارند از ظرفيت‌هاي خود براي گسترش مشاركت سياسي زنان و حضور آنان در قدرت بهره گيرند.

لذا در این امر مهم احزاب میتواند مهم‌ترين نقش را در به قدرت رسيدن زنان ايفا نمايند. چه بسا زنان متعددي كه پس از حضور در يك حزب سياسي توانستند پاي خود را در قدرت سياسي كشورها باز كنند.امروز ساختار سياسي غالب كشورها بر پايه دموكراسي است. پشتوانه اين نوع حكومت‌ها احزاب است. در واقع مي‌توان گفت در صورت سازماندهي صحيح احزاب زمينه براي جذب اعضا و هواداران با اتكا بر شايستگي‌هاي فردي، مانند مهارت،‌دانش و ... مي‌توانند نيروهاي مناسب را در زمان به قدرت رسيدن به كار بگمارند.

 اين باور در محافل سياسي جهان به وجود آمده كه زنان پس از كسب قدرت، سخت كوش‌تر از سابق به فعاليت مي‌پردازند و همين موجب جامعه‌پذيري و اعتماد احزاب و گروه‌ها به آن‌ها مي‌شود.يكي از كاركردها و اهداف اصلي احزاب حضور در قدرت براي تغيير اصلاح سياست‌هاي حاكم اعلام میشود، اين قاعده پذيرفتني است كه احزابي كه به دنبال حضور زنان در قدرت نيز هستند، از جايگاه حزب به عنوان فرصت براي ظرفيت‌سازي و تحقق اين هدف بهره مي‌گيرند. در واقع اعتقاد به برابري فرصت‌ها براي حضور زنان در قدرت از جانب احزاب، پرداختن به راهكارهاي تحقق اين هدف را برجسته‌تر مي‌نمايد.

ارتباط دو سويه و متقابل ميان توسعه‌يافتگي كشورها و ميزان مشاركت زنان در دنياي امروز بر كسي پوشيده نيست. مي‌توان گفت از يك طرف بهره‌برداري از كل منابع انساني و معطل نگذاردن نيمي از آن در مسير توسعه و عدم تكيه صرف بر منابع طبيعي جامعه را به سمت توسعه‌يافتگي سوق مي‌دهد و از سوي د يگر توسعه يافتگي جوامع به افزايش حضور سياسي زنان و بهبود ارتقاء همه جانبه جايگاه آن مي‌انجامد.

در واقع توسعه اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي در صورت حذف زنان از كانون‌هاي قدرت ميسر  نخواهد بود.بلكه عدم توجه به اين امر ضرورت مهم، پيامدها و مشكلات اجتماعي را در جامعه به دنبال دارد كه هر كدام در دراز مدت مي‌تواند به يك بحران جدي نيز تلقي شود كه حل آن تا مدت‌ها هزينه‌هاي مضاعفي را از يك طرف براي ساختار قدرت و از طرف ديگر براي جامعه به دنبال خواهد داشت.

هر جا قدرت هست، زنان نیستند و هر جا زنان هستند، قدرت نیست و ما شاهد تداوم این گزاره در طول تاریخ بوده‌ایم. وقتی از حوزه قدرت حرف می‌زنیم پیش‌برد و تعامل آن سازوکار خود را دارد و حضور زن در قدرت؛ لزوماً به زنانه‌شدن قدرت منجر نمی‌شود.

لزوماً وارد شدن زنان به قدرت و سیاست باعث تلطیف و وارد شدن احساسات مادرانه نمی‌شود و این حضور نمی‌تواند ماهیت قدرت را تغییر دهد. این یک واقعیت است که زنان قربانی بسیاری از سوءرفتارهای سیاسی در زمینه داخلی و بین‌المللی هستند و غفلت از صدمه‌های واردشده به زنان در نهادهای بین‌المللی، باعث تقویت سوءرفتارها خواهد شد.

با گنجاندن زنان در مدیریت سیاسی، می‌توان به کاهش آفت و صدمه کمک کرد و از این جهت ورود زنان به عنوان پدیده مثبتی مورد توجه قرار گرفته و حضور زنان به کاهش فساد و سوءاستفاده از قدرت؛ به‌ویژه در زدوبندها و خروج از مجاری قانونی و آنچه به عنوان فساد در حوزه سیاست و اقتصاد مطرح است، کمک می‌کند.

حضور زنان را در حوزه سیاست ساده نکنیم. سرشت سیاست و قدرت همواره حفظ، تمرکز و تقویت قدرت بوده و قدرت با قدرت شکل می‌گیرد.آنچه در حوزه زنان تجربه می‌کنیم در بطن نو شدن جامعه ایرانی است و در این زمینه باید بسترهای فرهنگی و فرهنگ بومی را مورد توجه قرار دهیم. خاستگاه بسیاری از نظریه‌های پست‌مدرن، جوامعی است که به دلیل شکل‌گیری شرایط خاص اقتصادی و فرهنگی در این جوامع، با مسائل خاصی روبه‌رو شده‌اند.

در جوامع توسعه‌یافته که نگاه انسان به خود و جهان تحت‌تأثیر مجموعه عواملی مرتبط با هم؛ مانند تغییر در نگرش و تغییر در نظام اقتصادی و سیاسی قرار می‌گیرد، نگاه انسان به خود و جامعه و سعادت تغییر پیدا می‌کند؛ اما کشورهای جهان سوم به بخشی تعلق دارند که مدرنیته بر آنها عارض شده و یک تحول درونی نبوده است. این مسئله خاص کشور ما نیست و حتی در روسیه نیز در نوع مواجهه با مدرنیته این تعارض وجود دارد.
وقتی از مدیریت سیاسی صحبت می‌کنیم به حوزه‌ای از رفتارهای اجتماعی توجه داریم که این حوزه با قدرت سروکار دارد و در جهان تا دو یا سه دهه اخیر آنچه به حوزه سیاست مربوط بود، مردانه بوده و شاهد غیبت زنان در حوزه سیاسی بوده‌ایم.

باید توجه داشت که مشارکت زنان در فعالیت‌های سیاسی صرفا در قالب اندیشه‌ها و ایدئولوژی فمینیسم نمی‌گنجد و چه‌‌بسا فعالان سیاسی زن زیادی وجود دارند که اعتقادی به آرما‌ن‌های ایدئولوژی فمینیستی ندارند و مردان سیاسی زیادی وجود دارند که از زنان به عنوان بخش مهمی از جامعه حمایت می‌کنند اما اندیشه‌های فلسفی سیاسی فمینیستی ندارند. همچنین براساس آرمان فمینیسم، کسانی نظیر مارگارت تاچر، نخست‌وزیر دهه ١٩٨٠، با وجود اینکه زن بود، جهانی آرام‌تر و اخلاقی‌تر ایجاد نکرد و اساسا دارای تفکرات فمینیستی نبود.
کشور ایران جزء نخستین کشورهای مشرق‌زمین بوده است و همگام با کشورهای توسعه‌یافته مغرب‌زمین، حقوق زنان در عرصه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی را به رسمیت شناخته است؛ اما سهم زنان از قدرت در ایران و در دو شاخص مهم کابینه دولت و پارلمان به نسبت رشد جهانی آن و حتی در منطقه در جایگاه مناسبی قرار ندارد. براساس داده‌های اتحادیه بین‌المجالس، ایران با سهم کمتر از شش درصد عضویت زنان در مجلس (١٧ نماینده زن از ٢٨٨ نماینده) در میان ١٨٥ کشور جهان در رتبه ١٧٣ قرار دارد و با حضور دو معاون در کابینه دولت، وضعیت مناسبی از نظر جایگاه سیاسی زنان در قدرت ندارد. این در حالی است که در سال گذشته عضویت زنان ایران در مجلس سه درصد بود و وضعیت ضعیف‌تری را نشان می‌داد. اگرچه فعالیت‌ها و مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان ایرانی در چهار دهه گذشته رشد داشته است اما تفاوت معناداری در بخش کرسی‌های مجلس و مناصب کلیدی متعدد قوای مجریه و قضائیه در این دوره دیده نمی‌شود.  

و کلام آخر: در جامعه ما زنان همیشه حضور تاثیرگذار داشتند، اما زنان تنها به قدرت شکل داده‌اند، اما سهم آنها از قدرت ناچیز بوده است.